یک اشرافزاده روسی به نام کنت الکساندر ایلیچ روستوف، پس از انقلاب روسیه، در دادگاه بلشویک محاکمه شده و به حبس خانگی در یک هتل بزرگ در مسکو محکوم میشود، جایی که الکساندر بدون توجه به دنیای بیرون، ارزش واقعی دوستی، خانواده و عشق را کشف میکند و…
شش نفر به طور ناخواسته در اتاق های فرار گیر می افتند, آنها که متوجه شده اند همگی قبلاً این بازی را انجام داده اند, با پیوستن به دو نفر از بازماندگان سری قبل تلاش می کنند, با یافتن نقاط مشترک خود زنده بمانند.
داستان فیلم در جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ اتفاق میافتد و به بررسی ریشههای پرل، شخصیت شرور از ایکس میپردازد. وقایع قبل از فیلم قبلی اتفاق میافتند و بررسی میکنند که چگونه کابین، جایی که «قتلعام ایکس» در آن اتفاق میافتد، زمانی به عنوان پانسیون در طول جنگ استفاده میشد. پرل در یک مزرعهٔ خانوادگی منزوی به دام افتاده و در حالی که تحت مدیریت خشن مادر ظالمش قرار دارد، وظیفهٔ مراقبت از پدر بیمار خود را که در کما به سر میبرد، برعهده دارد. به دنبال زندگی پر زرق و برقی که او در فیلمها به تصویر کشیدهاست، برخوردی در میان جاهطلبیها، وسوسهها و سرکوبهای او به وجود میآیند که شخصیت شروری را ایجاد میکند که او میترسید به آن تبدیل شود.
سم کلیری سیزده ساله مشکوک است که همسایه مرموز و گوشه نشین او، آقای اسمیت، در واقع یک ابرقهرمان است که از معرض دید عموم پنهان شده است. بیست و پنج سال پیش، سامریتان، ابرقهرمان شهر گرانیت، پس از نبرد آتشین با رقیبش، نمسیس، کشته شد. بسیاری معتقدند که او در آتش سوزی کشته شده است، اما برخی مانند سم امیدوارند که او هنوز زنده است. با افزایش جرم و جنایت، سام ماموریت خود را برای نجات سامری از مخفی کردن برای نجات شهر از خرابی انجام می دهد.
چندیدن سال پس از جدایی والدینش , نیکلاس 17 سال دیگر نمیتواند با مادرس کیت بماند. او به محل زندگی پدرش پیتر نقل مکان میکند که با همسر جدیدش زندگی میکند. در میان تمامی مشغله هایی که پیتر دارد سعی میکند از نیکلاس مراقبت کند.همانطور که پدرش از او مراقب میکرد اما او در این مسیر اشتباهاتی میکند که...